تو
اتاقمون تو خوابگاه نشسته بودیم (خوابگاه پسرونه) داشتیم چایی می خوردیم
که چند تا از دوستامون (حدود ده نفر)میومدن اتاق و هاج و واج به اطراف نگاه
میکردند و اتاق رو ترک می کردن.
بعدش چندتا از بچه های بسیجی اومدن و همه جای اتاق رو چک کردن حتی زیر تختاهم گشتن.
بعد از اون نگهبانی دم در اومد تو و اونم همه جارو حتی تو کمدامونم گشت و شاکی اتاق رو ترک کرد.
ما متعجب مونده بودیم که اینا منظورشون چی بوده..که یهو دوستم که نتونست
جلو خندشو بگیره گفت که یه جفت دمپایی زنانه پیدا کرده و با خودش آورده تو
خوابگاه،الانم جلو دره
تو
اتاقمون تو خوابگاه نشسته بودیم (خوابگاه پسرونه) داشتیم چایی می خوردیم
که چند تا از دوستامون (حدود ده نفر)میومدن اتاق و هاج و واج به اطراف نگاه
میکردند و اتاق رو ترک می کردن.
بعدش چندتا از بچه های بسیجی اومدن و همه جای اتاق رو چک کردن حتی زیر تختاهم گشتن.
بعد از اون نگهبانی دم در اومد تو و اونم همه جارو حتی تو کمدامونم گشت و شاکی اتاق رو ترک کرد.
ما متعجب مونده بودیم که اینا منظورشون چی بوده..که یهو دوستم که نتونست جلو خندشو بگیره گفت که یه جفت دمپایی زنانه پیدا کرده و با خودش آورده تو خوابگاه،الانم جلو دره
بعدش چندتا از بچه های بسیجی اومدن و همه جای اتاق رو چک کردن حتی زیر تختاهم گشتن.
بعد از اون نگهبانی دم در اومد تو و اونم همه جارو حتی تو کمدامونم گشت و شاکی اتاق رو ترک کرد.
ما متعجب مونده بودیم که اینا منظورشون چی بوده..که یهو دوستم که نتونست جلو خندشو بگیره گفت که یه جفت دمپایی زنانه پیدا کرده و با خودش آورده تو خوابگاه،الانم جلو دره